سلام مولا....

بازهم بهاری به سرما نشسته آمد....بازهم سال نو شد ولی بدون حضور شما...تا کی چشم انتظاری؟ تا کی بی قراری؟

رخت سیاهِ عزا بر تن کنیم یا لباس ِ نوئه عید؟مگر میشود عید داشت بدون شما و در عزای مادرتان زهرا؟شکوفه های بهار زیبایی یخ زده ی خود را دارند...بدون شما بهار،بهار نمیشود!

روزها نو نشده کهنه تر از دیروز است/گر کند یوسف زهرا نظری،نوروز است.